اگر مردم بدانند كه دوران كودكي اشان در آينده به يادشان نمي ماند ، همگي روزانه خاطراتشان را مي نوشتند و من هم جزو همين كساني بودم كه نمي دانستم . چرا كه چيز قابل توجهي از دوران كودكي به ياد ندارم مگر خاطراتي مبهم كه به شكل سايه در ذهنم باقي مانده است



 من در روستاي باب الحكم متولد شده ام . روستايي كه به اعيان نشيني شهرت داشته است . اين آبادي در 6كيلو متري بردسكن قرار دارد . و از آنجا ئي كه در حاشيه ي كوير قرار دارد داراي آب وهوايي گرم و خشك است . مردمش از قديم به كشاورزي ، باغداري و تجارت مشغول بوده اند .



سال 1350 در دبستان روستا ثبت نام كردم . هنوز ساختمان دبستان يادبود كامل نشده بود براي همين كلاس ها در منزلي قديمي تشكيل مي شد . درست روبروي همين منزل مسجد روستا قرار داشت . بعضي از روزها بچه ها را كنار جوي آب مي بردند تا وضوبگيرند و سپس به مسجد مي رفتند و نماز مي خواندند . در دوران پهلوي آن گونه كه مي گويند بي ديني رواج نداشت بلكه به خاطر تكيه ي دولت بر جدايي دين از سياست حتي اعتقادات مردم محكم تر بود . مسجد بسيار قديمي بود وتاريك  چيزي شبيه پستوهاي متصل به هم و كف آن را با حصيربرگ خرما فرش كرده بودند حتي پلاسي هم نداشت . و وقتي آدم براي نماز به داخلش مي رفت در شرايطي بسيار روحاني قرار مي گرفت . هيچ چيز حتي نور نبود كه حواس آدم را پرت كند . هيچ تجملي در اطراف نبود و عكس و پوستري بر ديوار نصب نشده بود . من كه هرگاه آن زمان به مسجد مي رفتم پشتم مي لرزيد ، موهاي بدنم سيخ مي شد و در شرايط خوبي قرار مي گرفتم . اما مسجد هاي حالا نمي دانم چرا برايم آن مرتبه را ندارد و به اين موضوع هم كار ندارم چون نمي خواهم وارد بحث هاي ديگر شوم . اما آنچه مي توانم بگويم نداشتن تجمل ، فضاي قديمي و تاريك و شرايط مذهبي آن زمان دليل  تقدس مسجد آن زمان بود .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تصفیه آب ایزی ول لایسنس نود 32 - کد فعال سازی ورژن 9 و 10 و 11 و 12 نود 32 سرگرمی محمد حسین خوش دوست لبیک یا علی النقی ✔ خاطره پرواز های هوایی کمپانی فست اتفاقات رندوم نوشته های یک شیرین خريد کولرگازي وايت وستينگ هاوس